.

مسعود اصلانی
۰۲ آذر ۹۲ ، ۱۸:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

جعده امام بی کس مارا خلاص کرد
از غصه هاش صبر خدارا خلاص کرد
آقای زهر خورده ما رو به قبله شد
زهری که خورد قبله نما را خلاص کرد
پا میکشد به خاک و همه هول می کنند
دست ستم امام دعا را خلاص کرد
آقای من به روی لبت پاره جگر
از درد بغض کوچه صدا را خلاص کرد
زهر هلاهل جگرت را خلاص کن
از دیدن مغیره شما را خلاص کرد
روزت سیاه و موی سیاهت سپید شد
ضرب قلاف مادر ما را خلاص کرد
مولای زهر خورده ما تیر میخورد
دنیا شهید خاطره ها را خلاص کرد
او رفت و مانده غربت کرببلا هنوز
گودال شمس کرببلا را خلاص کرد
یک خنجر شکسته شده دست قاتلش
لب تشنه سید الشهدا را خلاص کرد
مسعود اصلانی
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

ابری شدم به نیت باران شدن فقط
مور آمدم برای سلیمان شدن فقط

باید ز گوشه چشم تو کاری بزرگ خواست
چیزی شبیه حضرت سلمان شدن فقط

باید به شیعه بودن خود افتخار کرد
راضی نمی شوم به مسلمان شدن فقط

دنیای دیگریست اسیری و بردگی
آن هم به دام زلف کریمان شدن فقط

لا یمکن الافرار ز تیر نگاه تو
چاره رسیدن است و قربان شدن فقط

در خانه ی کریم کفایت نمی کند
یک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط

این لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
سرمست از نوای حسن جان شدن فقط

فکری برای پر زدن بال من کنید
من را اسیر زلف امام حسن کنید

آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده
بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده

پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته های روی لبت بیشتر شده

یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین تشت
تشت مقابلت پر خون جگر شده

از ناله هات زینب تو هول کرده است
گویا که باز واقعه ی پشت در شده

ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده

می گفت با حسین اباالفضل وقت دفن
این تیرها برای تنش دردسر شده

موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر
دوران غربت حسن اینگونه سر شده

یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود که او را شهید کرد

مسعود اصلانی
۲۹ دی ۹۲ ، ۱۷:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مسافرم که به دل شوق یک حرم دارم *** هواییم که هوای تو در سرم دارم

همیشه عکس تو را از زمان کودکیم *** ضریح دیده و در قاب باورم دارم

عنایتیست که در عشق هشت می گیرم *** قبول فاطمه ام گرچه نمره کم دارم

میان صحن و سرایت بهشت می بینم *** میان صحن و سرایت قدم قدم دارم ...

کنار حضرت جبرئیل راه می روم و *** نگاه خیس به آن سفره ی کرم دارم

به جرعه ای ز شراب حرم خرابم کن *** که من همیشه غلام تو و علدارم

دلم گره به ضریح تو خورده محکم کن *** بساط کرب و بلای مرا فراهم کن

دلیل معجزه ی کار صد مسیحا تو *** تمامی برکاتهای کشور ما تو

کویر هستم و در آرزوی بارانم *** ببار ابر کرم ای همیشه دریا تو

همیشه خاک قدمهای تو شدن با من *** همیشه با نظری زر نمودنش با تو

مرا بیا و چو آهوی خود ضمانت کن *** امام عشقی و مأوای بینواها تو

به لقمه ی کمی از سفره اکتفا کردم *** کنار سفره ی مهمان پذیرت اما تو ...

غذای حضرتیت را به دست من دادی *** ادامه ی برکاتهای دوش مولا تو

ادامه ی برکاتهای کیسه های علی *** به دست توست نظر کن به این گدای علی

نشسته ام که بگریم به خشکسال خودم *** به خشکسال خود از چشمه ی زلال خودم

تمام روشنی چشمهام مال شما *** تلاطم دل دور از نگات مال خودم

بکش به بال و پرم دست خود که *** تا ببرم هزار حور و ملک را به زیر بال خودم

تو ایستاده ای آقا کنار آهویی *** کشیدم عکس تو را باز در خیال خودم

غریبه هستم و حالا پناه آوردم *** اگر پناه منی تو خوشا به حال خودم

محرمی شده ام کربلای ایرانی *** گرفتم اشک غمت را به دستمال خودم

کنار پنجره فولاد گریه ها دارم *** هوائیه حرمم میل کربلا دارم

مسعود اصلانی
۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای برادر بگو چکارکنم                ناله از بی کسی خود نزنی

می شود تاکه زنده ام اینقدر       حرف دل واپسی خود نزنی

***

من نمردم که ایستاده ای و        مثل ابر بهاری می باری

همه رفتند با اجازه ی تو           تو نگفتی که خواهری داری

***

بعد پنجاه سال خواهر تو           آمده حرف آبرو بزند

به امید اجازه دادن تو               آمده زینبت که رو بزند

***

بچه ها بین خیمه نتظرند          وبه دست خودم کفن شده اند

خون شیر است در رگ آن ها    هر دوتا هدیه های من شده اند

***

نا امیدم نکن برادر جان             چادر مادرم که یادت هست

قسمش را که رد نخواهی کرد   آتش و معجرم که یادت هست

***

مادرم پشت در که یادت هست   هیزم وکوچه ها که یادت هست

به روی چادرش برادر جان          وای من رد پا که یادت هست

***

پس قسم می دهم اجازه بده    بچه هایم به پات سر بدهند

بچه هایم کمند می شد کاش    خواهرانت برات سر بدهند

***

گفته ام با نبردشان من را          پیش چشم تو روسپید کنند

مثل لیلا ونجمه زینب را             بروند مادر شهید کنند

***

دوست دارم که پای غربت تو       زیر شمشیردست وپا بزنند

مویشان را کسی به پنجه گرفت  جای مادر تو را صدا بزنند

***

ای برادر نگاه خواهم کرد            که خدایی شیره خواره شوند

باسر داس ونیزه وشمشیر         لحظه ای که پاره پاره شوند

***

این همه نیزه آمده اما               بدترین نیزه نیزه کوفه است

دلم از کوفه زخم ها دارد           کوفه عهد و وفاش معروف است


مسعود اصلانی
۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر